موسیقی ایران در دوره قبل از اسلام یك نوع موسیقی عملی بوده و نوازندگان و سرایندگان در صدد جستجوی قواعد ارتباط اصوات و الحان نبودند . چنانكه باربد بزرگترین موسیقی دان دوره ساسانی را همه به نام نوازنده و سراینده معرفی كرده اند و الحانی هم كه ساخته دلیل براین نیست كه از نظر علمی در موسیقی وارد بوده است . زیرا امروز هم در كشور ما بسیاری از نوازندگان كه سازنده نغماتی هستند از اصول و قوائد علمی موسیقی اطلاعی ندارند و فقط به مقتضای ذوق طبیعی الحانی تركیب و تنظیم می كنند ….
مصریها : موسیقی در بین مصریها نیز رواج داشته و آلات موسیقی از قبیل چنگ و طنبور و نی ساده و نی مضاعف و بوق و سیتار و طبل و دایره میان آنها مرسوم بوده است . همچنین یك قسم ساز مضرابی شبیه به سه تار بوده و فرنگیها آن را نمونه گیتار می دانند . اختراع یك قسم ارگ را كه دارای لوله های متعدد بوده نیز به مصریها نسبت می دهند . از نقاشیهایی كه روی ظروف قدیم مصر شده و آلات ضربی مختلفی كه داشته اند چنین بر می آید كه رقص نیز بین آنها مرسوم بوده و مصریها به این امر علاقه داشته اند .
سومریها : بطوریكه از تاریخ بر می آید موسیقی در تشریفات و رسوم مذهبی سومریها اهمیت داشته . در میان آثاری كه از آنها بدست آمده ، یك قطعه نقش برجسته ای است كه شامل دو قسمت است: در قسمت پایین سازی است شبیه سیتار و چنگ كه در قاعده آن جعبه ای برای انتشار و انعكاس صدا تعبیه شده و نوازنده ای آن را با دو دست می نوازد .
در قسمت بالا هم چهار نفر موسیقی دان دیده می شود كه یكی از آنها جامه ای بلند بر تن دارد و صفحه ای مدور را در یك دست گرفته و در دست دیگر چیزی شبیه به چكش دارد . نفر دیگر مشغول دست زدن است ویك نفر هم آواز خوان است و چنین به نظر می رسد كه این اشخاص مامور اجرای قربانی هستند و این كار را با رسوم و تشریفات خاصی انجام می دهند .
عیلامیها : عیلامیها نیز موسیقی را هنگام بر پا كردن رسوم مذهبی به كار می برده اند . آلاتموسیقی آنها یكی دو قسم چنگ ونی ساده ومضاعف و بعضی آلات ضربی بوده .از جمله سازی داشته شبیه سنتور كه بعد ها تغییر شكل داده وكامل شده و سازه های كلاویه دار فرنگی را كه كامل ترین آنها پیانو است از روی آن ساخته اند . از نقوش برجسته آثار عیلامی دو نمونه كامل از اركستر آنها كه یكی دسته نوازندگان ودیگری دسته سرایندگان است بدست آمده ودر(( بریتیش میوزیوم )) است . دسته نوازندگان از یازده نوازنده تشكیل می شود كه هفت نفر آنها چنگ می زنند و دو نفر نی مضاعف می زنند ویك نفر سازی شبیه به سنتور می نوازد و نوازنده دیگر هم یك قسم آلات ضربی می زند . در دسته سرایندگان نه بچه و شش زن شركت كرده اند : زنی كه در جلو واقع شده راهنمای سایرین است و زن دیگر زیر چانه گذاشته كه عادت اغلب خوانندگان مشرق زمین است . سایر زنها و بچه ها هم دست می زنند .
آشوریها : خداهای آشوری دوستدار موسیقی بوده و آشوریها برای خاطر آنها در موقع عبادت و پرستش ارباب انواع موسیقی مخصوصی به كارمی برده اند . آلات موسیقی انها چنگ و سیتار ونی ساده و مضاعف و بوق و طنبور بوده . در آثاری كه از آشوریها بدست آمده نمونه های مختلف از نوازندگان آشوری دیده می شود و اغلب آنها به صورت تك نوازی است . فقط در یكی از این نقشها یك اركستر چهار نفری به نظر می آید كه دو نفر آنها سازی كه بین چنگ و سیتار است می نوازند و دو نفر دیگر آلات ضربی می زنند .
سایر ملل شرقی : موسیقی سایر ملل مشرق زمین با موسیقی كشور ما بی رابطه نیست ازقبیل فینیقیها و یهودیها و اهالی فلسطین و سوریه كه آلات موسیقی دیگری كه با اختلافات جزئی شبیه به سازهای مذكور در فوق است داشته اند . مخصوصا از اشاراتی كه در كتاب تورات شده معلوم می شود كه موسیقی یهود اهمیت داشته و عده زیادی سرایندگان و نوازندگان دور او بوده و زبور داود با الحان مخصوصی خوانده می شده . همچنین اهالی آسیایی صغیر مانند ساكنان ساكنان لیدیه و فریگیه و درینها از موسیقی یو نانی نیز اقتباساتی كرده بودند و این كشورها نیز به تصرف شاهان هخامنشی درآمده موسیقی آنها هم شاید در موسیقی ما بی اثر نبوده است .
موسیقی در دوره هخامنشی : از موسیقی این دوره اطلاع كافی نداریم ولی ملتی كه خود را رقیب یونان می دانسته و با اهالی آن سرزمین روابط تاریخی داشته و از حیث آثار صنعتی نمونه های پر ارزشی مانند حجاریهای تخت جمشید به یادگار گذارده ، بی شك از موسیقی هم بی بهره نبوده است . از این گذشته چون دولت هخامنشی جانشین دولتهای متمدن زمان خود گردید از صنایع آنها نیز تا آنجا كه مطابق ذوق ایرانیها بود اقتباس كرد . اینك اشاراتی را كه دو نفر از تاریخ نویسان معروف یونان در این باب كرده اند بیان می كنیم :هرودت در تاریخ خود راجع به ایرانیها گوید :
(( ایرانیان برای تقدیم نذر و قربانی به خدا و مقدسات خود مذبح ندارند ، آتش مقدس روشن نمی كنند ، بر قبور شراب نمی پاشند ، ولی یكی از موبدان حاضر می شود و یكی از سرودهای مقدس مذهبی را می خواند . ))
از گفته هرودت چنین بر می آید كه ایرانیان در آن موقع موسیقی مخصوصی برای تشریفات مذهبی داشته اند . و شاید سرودی كه هرودت به ان اشاره می كند از سرودهای كتاب اوستا باشد ذكر می كنیم . زنوفن تاریخ نویس یونانی در كتابی كه راجع به بخصال كوروش نوشته ، چند جمله ذكر كرده كه می توان از نوشته های او نتایجی به دست آورد . چنانكه در یك جا چنین می نویسد :
(( كوروش هنگام حمله به ارتش آسور بنا برعادت خود سرودی آغاز كرد كه سپاهیان با صدایی بلند و با احترام و ادب زیاد دنبال آن را بخواندند و چون سرود به پایان رسید آزاد مردان با قدمهای مساوی و با نظم تمام براه افتادند .))در جای دیگر گوید :
(( كوروش برای حركت سپاه چنین دستور داد كه صدای شیپور علامت حركت و عزیمت خواهد بود و همین كه صدای شیپور بلند شد باید همه سربازان حاضر باشند و حركت كنند .))پس از چند سطر دیگر گوید :
(( در نیمه شب كه صدای شیپور عزیمت و رحیل بلند شد ، كوروش سردار سپاه را فرمان داد تا با همراهان خود در جلوی صفوف سپاهیان قرار گیرد . بعد كوروش می گوید : همین كه من به محل مقصود رسیدم و حملات دو سپاه نزدیك شد سرود جنگی را می خوانم و شما بی درنگ جواب مرا بدهید . در موقع حمله چنانكه گفته بود كوروش سرود جنگ را آغاز كرد و سپاه همگی با وی هم آواز شدند . ))
از مطالب فوق چنین بر می آید كه ایرانیان دوره هخامنشی یك قسم موسیقی مخصوصی برای جنگ داشته اند كه بی شك در تحریك احساسات سپاهیان موثر بوده و آلات موسیقی رزمی آنها از قبیل شیپور و طبل نیز در این هنگام بكار می رفته و سرودهای رزمی در بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان و كامیابی آنها در میدان نبرد وسیله خوبی بوده است اما معلوم نیست این سرودها در چه مایه ای بوده و چه شعری با آنها خوانده می شده . ضمنا از بیانات زنوفن معلوم میشود همان طور كه ایرانیان موسیقی مخصوصی برای میدان جنگ و ستیزه داشته اند ، بی شك آنقدر ها با موسیقیآشنا بوده اند كه برای موقع فراغت و تفریح نیز موسیقی دیگری داشته باشند . چنانكه در كتاب هرودت كلمه (( نی )) مكرر ذكر شده و این طور به نظر میرسد كه از نواختن این ساز تاثیرات مخصوصی حاصل میشده .
راجع به وجود موسیقی مذهبی در این دوره با اشاره ای كه هرودت كرده مخصوصا با توجه به این نكته كه قدیمترین قسمت كتاب اوستا شامل سرودها و مناجاتهایی است كه در وقت عبادت با تشریفات خاصی خوانده میشده شكی باقی نمی ماند . از نظر موسیقی یك قسمت از كتاب یسنا كه موسوم به گاتها می باشد قدیمترین قسمت اوستا و شامل سرودهای موثری است كه شاید آهنگهای مخصوصی داشته . گاتها در اواسط كتاب یسنا واقع شده و عبارت از ۱۷ سرود مذهبی است و احتمال میرود كه از خود زرتشت باشد. سرودهای گاتها را می توان شعر یا اقلا نثر مسجع نامید و همین ثابت میكند كه خالی از آهنگ موسیقی نبوده . این نكته را نیز باید متوجه بود كه قوم ایرانی در اصل از یكی از شاخه های مهم نژاد آریاییها جداشده از ابتدا جهات مشتركی داشته اند چنانكه كتاب مذهبی هندیها موسوم به ودا كه یادگار قدیم زبان (( سانسكریت )) است نیز شامل سرودها و ترانه های مذهبی و ادبی نژاد آریایی است واز مقایسه مطالب كتاب ودا و اوستا به خوبی معلوم میشود كه قوم ایرانی و هندی فرزندان یك مادرند و احساسات و طرز تفكر و كیفیت ذوق انها جنبه های مشتركی داشته وهمانطور كه اشاره شد موسیقی ایران و هند دارای شباهتهایی به هم نیز می باشد .
ضمنا باید اشاره كرد كه اگر اثری از نوازندگان و سرایندگان و آلات موسیقی این دوره در دست بود و حداقل در یكی از گوشه های آثار تاریخی حجاری یا نوشته و نقش برجسته ای بدست آمده بود ، راه تتبع و فهم مقصود را نزدیك تر می كرد . ولی هیچ گونه اثری باقی نمانده و اهل فن هم در خرابه های آثار هخامنشی چیزی در این خصوص كشف نكرده اند . پس از دوره هخامنشی چون اسكندر و جانشین او یونانی بودند و بعد از اشكانیان هم مردم خارجی به شمار می رفتند و نسبت به آثار تمدن ایرانی ابراز علاقه نمی كردند همانطور كه در این دوره تمدن یونانی وارد ایران شد ، شاید از آهنگهایموسیقی انها نیز اقتباسی شده باشد . مثلا یكی از پادشاهان اشكانی موسوم به ارد اول دوستدار ادبیات یونانی بود و در مجالس او نمایشهای یونانی مانند تصنیفات« اری پید» را نمایش می دادند . وشایدهمان كسانی كه از نمایشهای یونانی اطلاع داشته و بازی می كرده اند ، از موسیقی یونان نیز بی بهره نبوده و در موقع خود آوازهای یونانی هم میخوانده اند ولی به واسطه موجود نبودن مدارك و اطلاعات كافی فعلا بیش از این نمی توان در این موضوع بحث كرد .
موسیقی در دوره ساسانی : از آنجاكه پادشاهان ساسانی ایرانی نژاد بودند و به بسط و توسعه تمدن ایرانی علاقه مخصوصی داشتند ، در دوره انها علوم و صنایع ترقی كرد و موسیقی هم در اثر ترغیب و تشویق آنها بیش از پیش رواج و رونق گرفت . اردشیر ساسانی مردم را به طبقات مختلف تقسیم كرده بود كه از آنجمله موسیقی دانها طبقه خاصی را تشكیل می دادند و در نزد او مقامی مخصوص داشتند . ذوق ادبی و موسیقی بهرام گور معروف است ، چنانكه نوشته اند وی چهار صد تن نوازنده و خواننده از هند به ایران آورد و در زمان او موسیقی دانها بر سایر طبقات مقدم بودند و او آنها را نوازش بسیار می كرد . موسیقی دوره ساسانی مخصوصا در زمان خسرو پرویز بیشتر ترقی كرد و باربد موسیقی دان خاص او بوده كه در كتابهای ادب وتاریخ مانند شاهنامه فردوسی و خسرو و شیرین نظامی حكایاتی از او نقل شده است . به طوریكه نوشته اند باربد مخترع عده ای نواها و آهنگهایی است كه آنها را در حضور خسرو پرویز می نواخته و مشهور است كه وی ۳۶۰ لحن موسیقی برای روزهای سال ساخته و هر روز یكی از انها را كه مناسب موقع بوده می نواخته است تا خسرو از تكرار نغمات موسیقی خسته نشود . مقام او نزد خسرو به آن پایه بود كه هر كس حاجتی داشت مطلب خود را به وسیله او به عرض شاه می رساند . از جمله وقتی كه اسب محبوب سلطان موسوم به (( شبدیز )) مرد ، كسی را جرات اظهار آن نبود ، باربد نغمه مخصوصی در این زمینه تهیه كرد و خسرو را از حادثه آگاه نمود . نظامی اسامی سی لحن باربد را كه برای ۳۰ روز ماه ساخته در كتاب خسرو و شیرین آورده و مطلب را با این شعر آغاز كرده :
ستای باربد آواز در داد سماع ارغنون را ساز در داد
اسامی كه نظامی در خسرو و شیرین آورده معلوم نیست نغمات اختراعی باربد باشد ولی چون نام اغلب آنها فارسی خالص است و دیگران هم همین نامها را كم و بیش قبل از او ذكر كرده اند ، می توان با حدس نزدیك به یقین گفت كه این نغمات یادگار دوره ساسانی است . از قبیل : گنج باد آور ، آرایش خورشید ، مشگدانه ، نیمروز ، رامش جان ، نوشین باده ، نو روز ، شبدیز ، كبك دری ، كیخسروی ، سبزه در سبزه ، سروستان ، ماه ، شادروان مروارید .از دیگر موسیقی دانهای این دوره نكیسا می باشد و درست معلوم نیست كه وی ایرانی یا یونانی بوده . همین قدر اورا در نواختن چنگ ماهر دانسته اند و نامش هنوز بر سر زبانهاست . دیگر بامشاد و رامتین یا (( رامین )) و آزاد وار چنگی كه آنها نیز از مطربان و مغنیان و رامشگران دوره خسرو پرویز بوده اند . بعضی از تاریخ نویسان و تحقیق كنندگان ایرانی و اروپایی اسامی الحان قدیم موسیقی را گرد آورده و در اینكه كدام یك از انها مربوط به دوره ساسانی است سخنها گفته اند. از جمله استاد فقید عباس آشتیانی در اثر تتبع و كاوش در فرهنگها و دیوان شعرا نام عده ای از نغمات موسیقی را جمع آوری كرده و در مجله كاوه مقاله ای استادانه نوشته اند . اینك نیز برای نمونه نام چند نغمه دیگر را از میان اسامی كه ایشان یافته و مربوط به دوره ساسانی می دانند ذكر می كنیم :
پالیزبان ، سبز بهار ، باغ سیاوشان ، راه گل ، شاد باد ، تخت اردشیر ، گنج سوخته دل انگیزان ، خسروانی ، نوروز ( بزرگ و كوچك و خارا ) ، جامه دران . نهفت ، در غم ، گلزار ، روشن چراغ ، گل نوش، زیر افكن .
باری تجمل سلطنت ساسانیان خود دلیل دیگری است كه موسیقی در ان دوره آبرو و احترام و رونق و اعتباری داشته بخصوص كه بعضی از شاهان این سلسله از قبیل بهرام گور و خسرو پرویز مردمی عشرت دوست و عیش طلب و خوشگذران بوده اند .دلیل دیگر بر اهمیت موسیقی دوره ساسانی اینكه عربها بعد از فتح ایران موسیقی ایرانی را عینا اختیار كردند و بین آنها بكلی از این هنر عاری بودند نوازندگان و خوانندگانی پیدا شدند ، چنانكه در جای خود اشاره خواهد شد . ضمنا اشاره به این نكته بی فایده نیست كه به عقیده مزدك كه در زمان قباد ساسانی مذهبی آورد ، خداوند آسمانها مانندپادشاهی برتخت نشسته و چهار قوه یعنی شعور و عقل و حافظه و شادی در پیش او ایستاده اند .
و این چهار قوه به دستیاری شش وزیر امور عالم را اداره می كنند و وزیرها در میان دوازده روح در حركتند كه یكی از این ارواح (( خواننده )) است . قوه شادی كه نماینده موسیقی است در نظر مزدك مانند سه قوه دیگر اهمیت داشته و این عقیده شاید از اوضاع زمان ساسانی در روح مزدك نفوذ كرده باشد . زیرا همانطور كه ساسانیان مخصوصا بعضی از شاهان این سلسله برای طبقه نوازندگان و سرایندگان مرتبه خاصی تشكیل داده بودند و آنها را احترام می كردند ، مزدك هم یكی از قوا را كه در نزد خدا محترم بوده قوه شادی و موسیقی تصور كرده است . راجع به سازهایی كه در دوره ساسانی معمول بوده بطوریكه از مضمون حكایات و قصص و افسانه ها و اشعار و مطالبی كه در این باب نوشته اند برمی آید ، نای و عژك و رباب و بربط و چنگ در آن زمان متداول بوده است .
موسیقی در دوره اسلامی : پس از حمله عرب و اضمحلال دولت ساسانی موسیقی ایران در كشور های عربی زبان هم متداول شد و عربها موسیقی را نیز مانند سایر علوم و آداب و صنایع از ایران اقتباس كردند . عرب دوره جاهلیت از موسیقی بهره ای نداشت و تنها شاعر عرب كه قبل از اسلام به اشعار خود تغنی كرده اعشی بن قیس است كه از شاعران معروف دوره جاهلیت است .
این شاعر در مجلس ملوك حیره و ایران آمد و رفت داشته و معروف است كه در عهد انوشیروان به مدائن رفته و موسیقی ایرانی را فرا گرفته و كمی هم به زبان فارسی آشنا شده بطوریكه كلمات فارسی و اسامی آلات موسیقی از قبیل نای و سنج و بربط را در اشعار خود در آورده است . بعضی گویند اول دفعه در زمان عبد الله بن زبیر كه مشغول مرمت خانه كعبه بود معماران و بناهای ایرانی كه در این كار بر عهده داشتند ، در ضمن عمل آواز می خواندندو عرب را آواز آنها خوش آمد و بین این كارگران بعضی ازموسیقی اطلاع داشتند و آوازهای ایرانی را یاد گرفته و اشعار عربی را با الحان ایرانی خوانده سعید بن مسجع بوده كه مجذوب موسیقی ایرانی شده و برای همین منظور مسافرتی به ایران كرده و پس از مراجعت نغمات فارسی را كه فرا گرفته بود در مكه رواج داده است .
از جمله موسیقی دانهای ایرانی یكی نشیط فارسی ( متوفی ۸۰ هجری ) است كه از موالی عبدالله بن جعفر بن ابی طالب بوده . دیگر ابن محرز است كه دوره هشام بن عبدالملك را درك كرده و یونس كاتب كه در دیوان مدنیه كاتب بوده است . ابن ندیم در كتاب الفهرست می نویسد كه یونس كتابهایی راجع به موسیقی نوشته و از آن جمله اسم كتاب النغم را به نام وی ذكر می كند كه فعلا اثری از آن باقی نیست. ابوالفرج اصفهانی نیز در اغانی از كتاب موسیقی یونس نام می برد و چنین به نظر می رسد كه این اول كتابی است كه بعد از اسلام راجع به موسیقی و نمونه وسرمشق كتاب اغانی ابوالفرج بوده است .
چون اسلام بعللی موسیقی را ممنوع كرد ، این صنعت در صدر اسلام بخصوص در دوره خلفای راشدین كه قوانین شرع را با كمال شدت اجرا می كردند ، تقریبا متروك شد ولی پس از آنكه خلفای اموی مسند خلافت را به مقام سلطنت تبدیل كردند و از شدت احكام شرع كاسته شد ، موسیقی نیز در مجلس آنها وارد شد و موسیقی دانهای ایرانی قرب و منزلتی تمام یافتند و پس از آشنائی به زبان عربی اشعار عرب را با الحان فارسی خواندند و بیشتر طرف توجه شدند . البته میان خلفای اموی همه نسبت به موسیقی یك عقیده نداشتند چنانكه سلیمان بن عبدالملك با موسیقی مخالف بود و اهل این فن را به دمشق برد و به این وسیله موسیقی ایران قدم از حجاز بیرون نهاد و در شهر های دیگر اسلامی نیز منتشر شد .
در دوره جاهلیت زندگانی عرب بسیار ساده و بی تكلف بود ولی پس از ظهور اسلام و فتح ایران و سایر كشورها و تشكیل دولت بزرگ اسلامی و آشنائی عربها به زندگانی پر تجمل پادشاهان قدیم ایران و روم بخصوص در دوره عباسیها كه خلافت ایرانی در لباس عربی جلوه كرد ، خلفای عباسی بكلی خلافت را تبدیل به سلطنت نمودند و برای خود دربانان و خادمان مخصوص انتخاب نمودند و در حرم خلیفه كنیزان زیباروی از ملل مختلف گرد آمدند و خلفا اوقات فراغت را به عیش و نوش پرداختند و ثروت هنگفتی از اطراف ممالك اسلامی به مركز خلافت آمد .
و این طرز زندگی خلفا طبعا اوضاع اجتماعی و ادبی و علمی را تغییر داد و در ترقی و پیشرفت صنعتموسیقی كمك موثری شد . از طرف دیگر وزرای خلفای عباسی كه اغلب از خاندان ایرانی بودند از قبیل برامكه و بنی سهل به احیای آداب و عادات ایرانی علاقه شدیدی داشتند و قدرت مادی و معنوی و ثروت و تجمل زندگانی آنها نیز برای پرورش اهل هنر مشوق دیگری بود . خلاصه دیری نگذشت كه بغداد كه جایگاه خلیفه عباسی بود مركز علمی و ادبی ومحل اجتماع ثروتمندان و اهل عیش و نوش گردید . و طبعا غزل سرایی و غناء و آواز خوش رونقی به سزا یافت و مطربان و خوانندگان و نوازندگان در اطراف خلیفه و وزراء و خانه های اعیان جمع شدند . و بطوریكه از كتاب اغانی برمی آید اوضاع خانه های بغداد و كنار جسر و رود دجله هنگام شب به صورتی حیرت انگیز در آمد و از هر طرف صدای ساز و اواز بلند شد و شعر و تغزل و رقص و سرایندگی و نوازندگی شیوع و انتشار غریبی یافت .
شك نیست كه خلفای عباسی نخست به خوشگذرانی اشتیاقی نداشتند ، زیرا تازه روی كار آمده بودند و دشمنان زیاد داشتند و بواسطه جنگهای پی در پی فرصت عیش و نوش نمی كردند . چنانكه عبدالله سفاح اول خلیفه عباسی و برادرش منصور ( خلیفه دوم ) با باده نوشی و عیش و نوش مخالف بودند و گویند غوغایی شنید ؛ پرسید چه خبر است . گفتند یكی از بندگان در میان كنیزان مشغول طنبور زدن است . منصور بر سر آن جمع رفت و همه از ترس او پراكنده شدند . آنگاه منصور طنبور را از دست خادم گرفت و چنان بر سر او كوفت كه شكست و خادم را بواسطه ارتكاب به این عمل فروخت تا دیگر روی اورا نبیند .
مهدی خلیفه سوم عباسی هنرهای زیبا از جمله موسیقی را دوست می داشت ولی نغمه نوازندگان و خوانندگان را از پشت پرده گوش می داد . و پسرش ابراهیم عاشق این هنر بود و فن خوانندگی و طرب را در خانه فرا گرفت و آوازی خوش داشت و خود از سرایندگان معروف این دوره بشمار آمد .اهل صنعت هم چون خلیفه را بی ترغیب ندیدند در تغزل و وصف می و معشوق و تحریض مردم به خوش گذرانی كوشش كردند .
در این موقع اشعار بشاربن برد شاعر غزل سرای ایرانی انتشار زیاد یافت و او بدون پروا مردم را به عیش و نوش و باده گساری دعوت می كرد ، تا آنجا كه مردم از عفت كسان خود به هراس افتادند و مهدی امر كرد كه بشارت حق غزل سرائی ندارد . ولی او در خفا اشعاری می سرود و شیوه خود را ترك نكرد . عاقبت طرفداری بشار از افكار و عقاید ایرانی و علاقه او به طریقه شعوبیه و افراط او در فن تغزل و سوء استفاده از ذوق لطیف شعری خود و بدگویی زیاد از عربها كه شیوه او و سایر طرفداران شعوبیه بود به ضرر او تمام شد و در ۱۶۸ هجری به دست مهدی خلیفه عباسی كشته شد .
هارون الرشید خلیفه عباسی از یك طرف در زهد و تقوی افراط می كرد و از طرف دیگر در عیش و نوش و خوشگذرانی و باده نوشی هم زیاده روی می نمود و هر دو جنبه را دارا بود . پسرانش امین و مامون نسبت به موسیقی دانها و نوازندگان و خوانندگان زیاد محبت می كردند و مامون غناء رابسیار دوست می داشت . و در دوره او اهل این هنر قرب و منزلتی بسزا یافتند .
از حكایاتی كه راجع به خوانندگان و نوازندگان در كتاب اغانی ذكر شده معلوم می شود كه در دوره عباسی بخصوص در زمان هارون و مامون كه درخشان ترین زمان خلافت عباسیان است ، فنموسیقی خیلی ترقی كرده و عده موسیقی دانها زیاد و اغلب ایرانی بوده اند . از جمله معاریفموسیقی شناسان این دوره دو نفر موسیقی دان مشهورند موسوم به ابراهیم موصلی و پسرش اسحق كه حكایات نوازندگی و خوانندگی آنها به تفصیل در كتاب اغانی مسطور است و اینك بطور خلاصه از آنها نام می بریم .
ابراهیم موصلی : اصل او از یك خانواده نجیب و اصیل ایرانی بوده و در كوفه متولد شده است . مسافرتی هم به ری و بغداد كرده و از استادان فن موسیقی نواختن عود و خواندن آواز را فرا گرفته .
مهدی خلیفه عباسی علاقه شدید به او داشته . ابراهیم در نظر هارون نیز محترم بوده است . چنانكهموسیقی دان و ندیم خاص وی شد. ابراهیم در اثر هدایایی كه از هارون و سایر بزرگان گرفت ثروتی هنگفت یافت و عده زیادی شاگرد داشت كه به آنها موسیقی تعلیم می داد . از جمله چند نفر از دختران جوان را برای فن خوانندگی تربیت می كرد . قبل از او زنهایی كه از فن آواز اطلاع داشتند از كنیزان سیاه روی بودند ؛ و اوبرای اول دفعه چند دختر سفید روی زیبا صورت را در فن آواز تربیت كرد و وجاهت منظر نیز بیشتر سبب اهمیت این نوع خوانندگان شد . ابراهیم قوه سامعه دقیقی داشت و بین ۳۰نفر دختر كه عود می نواختند اگر یكی ازسیمها ناكوك بوده فورا تشخیص می داده است . گویند ابراهیم ۹۰۰ نغمه موسیقی ساخته بود . پسرش اسحق بین این الحان ۳۰۰ نغمه را شاهكار پدر خود دانسته و ۳۰۰نغمه را متوسط و ۳۰۰نغمه دیگر را مبتذل و نغمات عادی تشخیص داده . ابراهیم مسافرتی به ری كرده و در آنجا موسیقی قدیم ایران را از جوانویه زرتشتی فرا گرفته است .
اسحق ابن ابراهیم ( ۲۳۵ ۱۵۰ ) : شهرتی بسزا دارد و نوازنده و سازنده و خواننده و شاعر و ادیب بوده است . موسیقی را از پدر خود و سایر استادان فن از قبیل منصور زلزل كه ایرانی بوده فرا گرفته .اسحق نیز مانند پدرش از هدایایی كه به او داده میشد ثروت هنگفتی به دست آورد . صاحب اغانی او را به دریا و سایر موسیقی دانها را به جویها و نهرها تشبیه كرده و وی را در موسیقی صاحب سبكی خاص دانسته و می نویسد كه اسحق اوزان موسیقی را تحت نظم و ترتیب مخصوصی در آورده ودر كتابی كه حاوی مجموع تصانیف او است نغمات موسیقی را كه خود ساخته از حیث وزن طبقه بندی كرده است . گویند اسحق بقدری خوب از كیفیت فواصل و پرده های موسیقی اطلاع داشته كه قطعات موسیقیخیلی مشكل راروی عود ناكوك می نواخته ، و این دلیل بر دقت قوه سامعه و مهارت انگشتان و آشنائی زیاد او با عود بوده است . از كتابهایی كه او نوشته متاسفانه چیزی در دست نیست ، ولی بی شك این كتابها مرجع كتاب اغانی ابو الفرج اصفهانی بوده است . پس از مرگ اسحق خلیفه عباسی با اظهار تاسف گفت كه مجلس خلیفه بی وجود اسحق دیگر زیور و رونقی نخواهد داشت .
اسحق شاگردی موسوم به زریاب داشته كه ندیم و خواننده مخصوص خلیفه بوده . زریاب سراینده و شاعر معروفی بوده و در بغداد نزد اسحق تعلیم موسیقی گرفته و بعد خواننده دربار هارون شده سپس به اسپانیا مسافرت كرده و خلیفه عبدالرحمن اورا نوازش بسیار نموده و جاه و جلال تمام یافت. چنانكه در موقع عبور از معابر سد بنده در خدمت خود داشته است .
● نهضت علمی موسیقی
موسیقی ایران در دوره قبل از اسلام یك نوع موسیقی عملی بوده و نوازندگان و سرایندگان در صدد جستجوی قواعد ارتباط اصوات و الحان نبودند . چنانكه باربد بزرگترین موسیقی دان دوره ساسانی را همه به نام نوازنده و سراینده معرفی كرده اند و الحانی هم كه ساخته دلیل براین نیست كه از نظر علمی در موسیقی وارد بوده است . زیرا امروز هم در كشور ما بسیاری از نوازندگان كه سازنده نغماتی هستند از اصول و قوائد علمی موسیقی اطلاعی ندارند و فقط به مقتضای ذوق طبیعی الحانی تركیب و تنظیم می كنند .
جای تعجب است با آنكه كتابهایی در فن موسیقی نوشته شد ، هیچ گاه این كتب تغییری در موسیقیما نداد و راه پیشرفت آنرا باز نكرد و هرگز تحولی در سبك نوازندگی و سازندگی ایجاد ننمود . در حقیقت می توان گفت كه كتابهایی كه راجع به این موضوع نوشته شد علم را با عمل توام نكرد ، بلكه تنها اثری باقی گذارد كه ما می توانیم به طور خیلی ساده و مختصر درباره موسیقی دوران گذشته این سرزمین صحبت كنیم ، زیرا در هیچ یك از این رسالت نه قائده ای برای نوشتن الحان موسیقی بیان شده و نه از سبك سازندگی و تركیب نغمات و الحان گفتگویی به میان آمده . از طرف دیگر نویسندگانی كه در موسیقی بحث كرده اند همه مقلد یكدیگر بوده ؛ و آنهایی كه از خود ابتكاری داشته اند فقط رویه نویسندگان پیشین را انتقاد كرده و مطالب بسیار مختصری بر نوشته گذشتگان اضافه كرده اند و نوشته های آنها نیز ابدا تاثیری در سبك نوازندگان و سرایندگان نداشته است .
ابو نصر فارابی ( ۳۳۹ ۲۵۹ ) : اول كسی است كه در دوره اسلامی كتابی در فن موسیقی نوشته و در آن از قوانین صوت و نسبتهای ریاضی صداها گفتگو كرده و رساله او برای ما باقی مانده است . فارابی در كتاب الموسیقی الكبیر می نویسد مطالبی را كه قدما و گذشتگان راجع به موسیقی نوشته اند بررسی كرده . بنابراین قواعد و اصول اولیه موسیقی را از فیلسوفان یونان اتخاذ كرده است . فارابی به خوبی از عهده بیان قواعد اصلی موسیقی بر آمده بطوریكه دیگران كه بعد از او در این فن كتاب نوشته اند نوشته های او را بعنوان اصل مسلم قبول كرده و تنها دنباله افكار اورا گرفته و تعقیب كرده اند.
ابوعلی حسین بن سینا (۴۲۸ –۳۷۰ ) : ابن سینا دو رساله در موسیقی نوشته یكی به عربی كه جزء كتاب شفا است . دیگر به فارسی كه جزء دانشنامه علائی است و بنام علاءالدوله همدانی از سلاطین دیلمی نگاشته و این اول كتاب موسیقی است كه به زبان فارسی نوشته شده و به دست ما رسیده است . معروف است كه چون علاءالدوله از كتابهای ابن سینا كه به زبان عربی بود چیزی درك نكرد،بوعلی كتاب مذكور را در انواع حكمت به زبان فارسی نگاشت تا مورد استفاده او واقع شود .ابن سینا نیز مانند فارابی بیان كرده به زبانی دیگر شرح داده است . منتها چون فارابی به موسیقی علمی و نواختن ساز آشنا بوده سازهای زمان خود را كاملا شرح داده ولی ابن سینا چیزی از خود اضافه نكرده و در تائید مطالبی كه فارابی نوشته اشاراتی نموده است .
صفی الدین عبدالمومن ارموی ( وفات ۶۵۶ ) : رسالات فارابی و ابن سینا تا دو سه قرن تنها منبع اطلاعات راجع به موسیقی علمی بود .و در این مدت طولانی از نویسندگان ایرانی و عرب كسی چیزی راجع به موسیقی ننوشت تا انكه صفی الدین عبدالمومن ارموی كه معاصر مستعصم آخرین خلیفه عباسی بود دو كتاب در این فن نگاشت : یكی به نام رساله شرفیه و دیگر موسوم به كتاب الادوار .
صفی الدین در رساله شرفیه اشاره می كند كه كتاب مزبور شامل اصولی است كه از فیلسوفان یونان و قدما اتخاذ شده و ضمنا برای آنكه ثابت كند كه رساله او تقلید نوشته های گذشتگان نیست ، می نویسد در این كتاب از مطالبی سخن به میان آمده كه نویسندگان سابق به آن اشاره نكرده اند . البته منظور او از قدما اشخاصی است كه قبل از وی راجع به موسیقی كتابهایی نوشته اند از قبیل خلیل بن احمد واضع علم عروض كه كتابی در اوزان شعر نوشته و از بین رفته است و نویسند گان رسالات اخوان الصفا و فارابی و ابن سینا و امثال آنها .
قطب الدین شیرازی ( وفات ۷۱۰ ) : كتابی در فلسفه و علوم بنام دره التاج لعزه الدباج نوشته و در فن چهارم از جملهء چهارم كه در علم ریاضی است شرح مفصلی راجع به موسیقی نگاشته كه مشتمل بر یك مقدمه و پنج مقاله است . این كتاب به فارسی نوشته شده و دارای مباحث قابل استفاده ای راجع به صوت و ملحقات آن و نسبتهای ابعاد موسیقی و رابطه اصوات از نظر ریاضی و آوازها و پرده شناسی آلات موسیقی ذكر كرده و گفته های آنها را توضیح و تشریح كرده است و نسبت به صفی الدین خیلی اظهار تكریم و تمجید نموده . همچنین برای رابطه ابعاد و آوازها اشكالی ترسیم كرده و توضیحاتی داده است كه دقت كامل او را در این فن نشان می دهد و در حقیقت كتاب او یكی تالیفات گرانبهایی است كه در موسیقی نوشته شده است .
عبدالقادر مراغه ای ( وفات ۸۳۸ ) : كتاب موسیقی خود موسوم به مقاصد الالحان را به نام یكی از شاهان عثمانی موسوم به سلطان مراد دوم موشح كرد و از سمر قند به آسیای صغیر رفت و در سال ۸۲۶ كتاب را به او تقدیم نمود . عبدالقادر مجددا سفر دیگری به سمر قند رفت و در خدمت سلطان شاهرخ فرزند تیمور كه مردی ادب دوست و هنر پرور بود روزگاری بسر می برد و تا آخر حیات نزد او بود . عبدالقادر دو كتاب دیگر در موسیقی نوشته یكی موسوم به جامع الالحان كه در ۸۱۸ به سلطان شاهرخ تقدیم كرده ، دیگر شرحی است كه به كتاب الادوار صفی الدین نوشته و به قرار معلوم این كتاب آخرین تالیف او است . از نوشته های او چنین بر می آید كه وی ابتدا كتابی به نام كنزالحان نوشته و در آخر آن نغمات موسیقی را كه خود ساخته بود با خط مخصوصی نوشته است ولی از این كتاب فعلا اثری در دست نیست و شاید از بین رفته باشد .
نظرات شما عزیزان:
|